رمان پروانه ای برا شمع تو
p⁴
چشم...رفتم سمت ریئس و ماجرا رو بهش گفتم و حقوق ماهم رو داد و لباس هامو عوض کردم و رفتم سمت اون مرده...
ته : دیدم اومد از دستش گرفتم و کشیدم ...رفتم سوار ماشین و در رو براش باز کردم و سوار شد و راه افتادم سمت خونه...حدودا ²⁰ مین بعد رسیدیم کلا مست بودم حتی خودم خودمو نمیشناختم به زور از ماشین پیاده شدم و رفتم تو و رفتن سمت اتاقم و لباس هامو عوض کردم و موهامو شستم و موبایلم رو برداشتم و رفتم پایین که ی دختر رو دیدم... یا خدااااد روححححححح(داد )
آت : روح:ا....الان به نظرت من روحم؟!
ته : تو کی هستی(چنگال برمیپاره و میگیره سمت ات)
آت : معلومه آدم ...یادت نیس...منو خودت آوردی اینجا...گفتی بهت کار میدم
ته : ا...آها یادم نبود الان یادم اومد...
آت : اینجا تنها میمونی؟!
چشم...رفتم سمت ریئس و ماجرا رو بهش گفتم و حقوق ماهم رو داد و لباس هامو عوض کردم و رفتم سمت اون مرده...
ته : دیدم اومد از دستش گرفتم و کشیدم ...رفتم سوار ماشین و در رو براش باز کردم و سوار شد و راه افتادم سمت خونه...حدودا ²⁰ مین بعد رسیدیم کلا مست بودم حتی خودم خودمو نمیشناختم به زور از ماشین پیاده شدم و رفتم تو و رفتن سمت اتاقم و لباس هامو عوض کردم و موهامو شستم و موبایلم رو برداشتم و رفتم پایین که ی دختر رو دیدم... یا خدااااد روححححححح(داد )
آت : روح:ا....الان به نظرت من روحم؟!
ته : تو کی هستی(چنگال برمیپاره و میگیره سمت ات)
آت : معلومه آدم ...یادت نیس...منو خودت آوردی اینجا...گفتی بهت کار میدم
ته : ا...آها یادم نبود الان یادم اومد...
آت : اینجا تنها میمونی؟!
- ۷.۲k
- ۲۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط